دعایم کن!

هم دعا از تو اجابت هم ز تو / ایمنی از تو مهابت هم ز تو

دعایم کن!

هم دعا از تو اجابت هم ز تو / ایمنی از تو مهابت هم ز تو

با نام خداوند یگانه

 

سلام دوستان! 

 

دوستان همیشه در دعاهایم هستید شما هم مرا دعا کنید! 

 

خانم صدیقی همسایه مادر بزرگم بود. یک عاقله زن تنها که دایم دعا میخوند. 

فکر میکنم سه تا بچه داشت که در شهرهای دور زندگی خودشان را داشتن 

 

و شاید سالی یکبار دیدار کوتاهی از مادرشان میکردن و زود به شهرشان 

 

برمی گشتن. 

پدرم میگفت: از بس این زن در کار همه دخالت میکنه و میخواد همه را 

 

کنترل کنه بچه هاش هم ازش فراری اند... 

راست میگفت خانم صدیقی همیشه میخواست همه کس و همه چیز و 

 

هر اوضاعی را تحت کنترل خودش داشته باشه. 

برادرم میگفت: خانم صدیقی کلانتر محله است !... 

 

و خاله جونم میگفت: برای همین شوهرش سالها پیش ولش کرده و رفته...  

یادم میاید که خیلی وقتها همسایه های دیگه از دستش به خانم جونم

گله میکردن.  

هرکسی را یکجوری می رنجاند و هیشکی باهاش خوب نبود الّا خانم جونم! 

بعضی اوقات مادرم میگفت: خانم جون! من نمی فهمم شما چطور با  

اون اینقدر صبور هستین؟! 

خانم جونم صداش رو صاف میکرد و میگفت: آدمی که همیشه میخواد 

 

همه کس و همه چیز را کنترل کنه خودش در عذابه چون در اصل ایمان 

 

درست و حسابی نداره که همه را به خدا واگذار کنه و خودش رو بیخود 

 

و بیجهت عذاب میده...

چادر نمازش را جابجا میکرد و ادامه میداد: مادر جان! سر نخها همه دست  

اون خدای کریمه!

....

و سالیان بعد در کلاس روانشناسی  فهمیدم که خانم جونم, نور به قبرش بباره, 

راست میگفت. کنترل کردن از احساس ناامنی میاید و احساس ناامنی از

احساس حقارت و احساس حقارت فقط از بی ایمانی است.  

انسان مومن خود را شمه ای از خدای بزرگ میداند (احساس حقارت رفت پی کارش

و تسلیم اوست (احساس ناامنی هم رفت)

و آرام و راحت, نه ترسی دارد و نه غمی (کلانتری هم رفت پی کارش). 

 

بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ 

آرى‏، هر کس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد،  

پاداش او نزد پروردگارش ثابت است‏؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى‏شوند.

سوره بقره ۱۱۲ 

 

 بنام خداوندی

 که  نیکی مطلق٬

 عشق و زیبایی خالص ٬

خزانه معرفت ٬

و خرد بی پایان است.


 

سلام دوستان!  

پاییزتان شاداب و پربار! 

دیشب باز هم پدرم را به بیمارستان بردیم. مدتی است که قادر به تکلم نیست

و بیشتر اوقات چشمانش بسته است. سکون و سکوت و تغذیه تزریقی

روحش را جلا داده است.

گاهی که چشمانش را باز میکند نگاه معصومش تا عمق وجودم فرو میرود و

دلم را تنگ می فشارد.

این مطالب پایین را آبی بر آتش دلم, برای خودم مینویسم: 

 

جانم!نازنینم!

یادت باشد که در برنامه خداوندی هر واقعه ای برای

نیکی و خیر و صلاح ماست.

 و ساعت الهی دقیق و صحیح کار میکند.

یادت باشد که هر اتفاقی درست در لحظه ای که باید

اتفاق بیفتد, بوقوع میپیوندد.

و ما ممکن است در آن لحظه متوجه مشیت خداوندی

نباشیم اما...

اما اگر صبور باشیم بعد از مدتی درمی یابیم که دردها و رنجها

و مشکلات و نومیدیهای ما بخشی از مشیت های الهی بودند

 که برایمان خیر و برکت و رحمت آورده اند.

یادت باشد که  هر اتفاقی که در زندگیمان رخ میدهد

برای این است که متبرکمان کند و درسی ارزنده برایمان دهد٬

و ما را صیقل داده صاف و پاکمان کند تا قدمی به پروردگار

نزدیکتر شویم....

تا بادا مورد رحمت و لطف بیکران او گردیم و قلبمان

راحتی و آرامش یابد...

جانم!عزیزم!

 یادت باشد که این زندگی چیزی نیست بجز عشقی زلال 

که مدام از سوی او به همه هستی و از سوی همه هستی

به او جاری است! 

دوستان خوبم ممنون از دعاهایتان!

همیشه شاد و شاداب باشید.

التماس دعا!